اولین خواستگار
این چهره تو بود وقتی خاله جون محبوب انگشتر دستت کرد و تو رو برای پسرش که هنوز دنیا نیومده و قول داده که دکتر بشه خواستگاری کرد
من هاج واج موندم آخه هنوز حرف تو دهنم بود که من مارالو عروس نمیکنم وقتی این خندتو دیدم دیگه نمیدونستم چی بگم نه چک زدیم نه چونه عروس اومد به خونه
تو و خاله جون محبوب من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی